اهلِ یقین



  •  خبرنگار : 71478

داستان نگاه مصطفی چمران در یک عکس

چمران

آن روز به‌خاطر اضطرابی که داشتم نتوانستم عکس‌های زیادی بگیرم. در عکسی هم که از چمران گرفتم، نمی‌دانم در ذهن او چه می‌گذرد. هیچ‌وقت هم در این‌باره با او صحبت نکردم.»

این‌ها جمله‌های بهرام محمدی‌فرد - عکاس جنگ - در گفت‌وگو با خبرنگار سرویس هنرهای تجسمی ایسنا به‌مناسبت سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران است.

محمدی‌فرد در نخستین تجربه‌ی عکاسی‌اش از شرایط دشوار و خطرناک جنگی، با مصطفی چمران همراه بود. در عملیاتی پارتیزانی که محمدی‌فرد همراه چمران و نیروهایش به چند قدمی دشمن رفت، عکس‌هایی با دوربین‌اش به ثبت رسید که نمودی از حال و هوای آن روزهای یکی از معروف‌ترین فرماندهان جنگ است.

در یکی از عکس‌هایی که محمدی‌فرد در این عملیات گرفته، چمران در راه بازگشت از عملیات، گوشه‌ای را برای استراحت خود و نیروهایش در نظر گرفته و با چهره‌ای خسته و نگاهی خاص، به دوربین محمدی‌فرد خیره شده است. محمدی‌فرد داستان ثبت این عکس را به‌مناسبت ۳۱ خردادماه (سالروز شهادت مصطفی چمران) روایت کرد.

این عکاس درباره‌ی حضورش در این عملیات به ایسنا گفت: این عکس در اولین عملیاتی که همراه مصطفی چمران بودم، در منطقه‌ ده خرما» گرفته شد. در این عملیات، مصطفی چمران و گروهش قرار بود یک عملیات پارتیزانی انجام دهند و ضربه‌ای را به دشمن بزنند و بازگردند. این عکس زمانی ثبت شد که چمرانِ خسته در راه طولانی برگشت، زمانی را برای استراحت در گوشه‌ای توقف کرد.

او ادامه داد: آن روز به‌دلیل اضطرابی که داشتم، نتوانستم عکس‌های زیادی بگیرم. در عکسی که گرفته‌ام نیز نمی‌دانم در ذهن چمران چه می‌گذرد. هیچ‌وقت هم در این‌باره با او صحبت نکردم. حضور در این عملیات، اولین تجربه‌ای بود که در آن، سبک خاصی از جنگ را تجربه می‌کرد و بسیار برایم جالب بود. در کنار جالب بودنش خیلی هم ترسیدم، چون نیروها بسیار به دشمن نزدیک شده بودند.

محمدی‌فرد همچنین اظهار کرد: چمران بسیار رفتار مهربانانه‌ای با من داشت. روز قبل که به دیدن او در کاخ استانداری اهواز رفتم، به من گفت نمی‌ترسی همراه ما بیایی؟ آن موقع که ۲۰ سالم بود و غرور داشتم، گفتم نمی‌ترسم، اما آنچه را که در عملیات اتفاق افتاد، فقط در فیلم‌ها دیده بودم. وقتی جلو رفت تا وضعیت دشمن را بررسی کند، من را هم همراه خودش برد. آن لحظه‌ای که گفت سرم را بلند و آرام به روبه‌رو نگاه کنم، تمام بدنم را عرق سردی پوشاند.

این عکاس اضافه کرد: چیزی که در ذهنم خیلی پررنگ مانده، این است که حتی یک‌بار ندیدم چمران عقب‌تر از نیروهایش حرکت کند. همیشه جلو و پیشاپیش آن‌ها بود. حرکت او خیلی برایم عجیب بود. به نیروهایش می‌گفت عقب بمانند تا خودش برود جلو و نگاهی به وضعیت دشمن بیندازد. او هیچ‌وقت پشت سر کسی حرکت نمی‌کرد


 

چمران

آن روز به‌خاطر اضطرابی که داشتم نتوانستم عکس‌های زیادی بگیرم. در عکسی هم که از چمران گرفتم، نمی‌دانم در ذهن او چه می‌گذرد. هیچ‌وقت هم در این‌باره با او صحبت نکردم.»

این‌ها جمله‌های بهرام محمدی‌فرد - عکاس جنگ - در گفت‌وگو با خبرنگار سرویس هنرهای تجسمی ایسنا به‌مناسبت سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران است.

محمدی‌فرد در نخستین تجربه‌ی عکاسی‌اش از شرایط دشوار و خطرناک جنگی، با مصطفی چمران همراه بود. در عملیاتی پارتیزانی که محمدی‌فرد همراه چمران و نیروهایش به چند قدمی دشمن رفت، عکس‌هایی با دوربین‌اش به ثبت رسید که نمودی از حال و هوای آن روزهای یکی از معروف‌ترین فرماندهان جنگ است.

در یکی از عکس‌هایی که محمدی‌فرد در این عملیات گرفته، چمران در راه بازگشت از عملیات، گوشه‌ای را برای استراحت خود و نیروهایش در نظر گرفته و با چهره‌ای خسته و نگاهی خاص، به دوربین محمدی‌فرد خیره شده است. محمدی‌فرد داستان ثبت این عکس را به‌مناسبت ۳۱ خردادماه (سالروز شهادت مصطفی چمران) روایت کرد.

این عکاس درباره‌ی حضورش در این عملیات به ایسنا گفت: این عکس در اولین عملیاتی که همراه مصطفی چمران بودم، در منطقه‌ ده خرما» گرفته شد. در این عملیات، مصطفی چمران و گروهش قرار بود یک عملیات پارتیزانی انجام دهند و ضربه‌ای را به دشمن بزنند و بازگردند. این عکس زمانی ثبت شد که چمرانِ خسته در راه طولانی برگشت، زمانی را برای استراحت در گوشه‌ای توقف کرد.

او ادامه داد: آن روز به‌دلیل اضطرابی که داشتم، نتوانستم عکس‌های زیادی بگیرم. در عکسی که گرفته‌ام نیز نمی‌دانم در ذهن چمران چه می‌گذرد. هیچ‌وقت هم در این‌باره با او صحبت نکردم. حضور در این عملیات، اولین تجربه‌ای بود که در آن، سبک خاصی از جنگ را تجربه می‌کرد و بسیار برایم جالب بود. در کنار جالب بودنش خیلی هم ترسیدم، چون نیروها بسیار به دشمن نزدیک شده بودند.

محمدی‌فرد همچنین اظهار کرد: چمران بسیار رفتار مهربانانه‌ای با من داشت. روز قبل که به دیدن او در کاخ استانداری اهواز رفتم، به من گفت نمی‌ترسی همراه ما بیایی؟ آن موقع که ۲۰ سالم بود و غرور داشتم، گفتم نمی‌ترسم، اما آنچه را که در عملیات اتفاق افتاد، فقط در فیلم‌ها دیده بودم. وقتی جلو رفت تا وضعیت دشمن را بررسی کند، من را هم همراه خودش برد. آن لحظه‌ای که گفت سرم را بلند و آرام به روبه‌رو نگاه کنم، تمام بدنم را عرق سردی پوشاند.

این عکاس اضافه کرد: چیزی که در ذهنم خیلی پررنگ مانده، این است که حتی یک‌بار ندیدم چمران عقب‌تر از نیروهایش حرکت کند. همیشه جلو و پیشاپیش آن‌ها بود. حرکت او خیلی برایم عجیب بود. به نیروهایش می‌گفت عقب بمانند تا خودش برود جلو و نگاهی به وضعیت دشمن بیندازد. او هیچ‌وقت پشت سر کسی حرکت نمی‌کرد


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نسیم بوک exambooklet filemanager مشاوره مهندسی مکانیک شماره دعانویس در ولنجک09013148570, شماره دعانویس در الهیه09013148570, شماره دعانویس در جردن09013148570, شماره دعانویس در اقدسیه09013148570, شماره دعانویس در فرما انجام پروژه های شبیه سازی بهترین سایت عروسک چت|چتروم عروسک|وبلاگ عروسک چت|ادرس اصلی عروسک چت همیشگی ـ سون چت نیکا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد دانلود رایگان ایران